P63
بالاخره رسیدیم شب بود همه جا تاریک بود یه ساختمون خیلی بزرگ اونجا بود پیاده سدیم که یه اجوما اومد نزدیکمون
_مشکلی پیش اومده شما کی هستین؟
+خانوم.. راستش کسی توی ساختمون که ما باهاش کار داریم
_کار ؟ متاسفم اقایون اینجا یه بیمارستان روانیه و بیشتر از چندین سال که هیچکس به افراد داخل ساختمون سر نزده
یکم مشکوک شدم معلوم بود میخواست بپیچون با نگاهم به هان و لینو علامت دادم و اسلحه از پشتم در اوردم و یکم عقب رفتم
+خب.... پس یعنی میگید الان نمیتونیم وارد ساختمون بشیم ؟
_متاسفم اقا همینطوره، بهتر همکاری کنید وگرنه با هاتون برخورد میشه
زن فهمید که بهش پیله کردیم و میدونیم چه خبره به چندتا مرد پشت سرش با نگاهش علامت میداد
+و اگر.... بریم چی؟
این گفتم که یهو پنج نفر شروع به شلیک کردن اسلحم در اوردم سریع بهشون شلیک کردم و خوابیدم رو زمین و جاخالی دادم عوضیا ، نیروهای تیم که پشتمون داشتن با ماشین جدا حرکت میکردن بالاخره رسیدن و اون عوضیا تیر اندازیشون قطع شد
_قربان حالتون خوبه؟
+خوبم مهم نیست
بلند شدم و وارد ساختمون شدم که دیدم فضای این ساختمون درست مثل بیمارستان بود.. همون اجوما برگشت و گفت
_دیدین گفتم اینجا فقط تیمارستان
با عصبانیت بهش نگاه کردم مشخص داشت گولم میزد فکر کرده بود من احمقم؟ با پسرا پخش شدیم همه جا گشتیم یکی از اتاق باز کردم هیچکس توش نبود خواستم بیام بیرون که شک کردم.. سمت دیوار رفتم و با لگد زدن به دیوار دیوارش آنقدر نازک بود که شروع به شکستن کرد و یه اتاق مخفی پشتش نمایان شده
+عوضیااا
وارد شدم و همه جا گشتم
+یوری؟؟ هه اینن؟
کسی جواب نداد به گشتن ادامه دادم
هه این ویو:
#استری_کیدز #سناریو#تک_پارتی#فیکیشن#چان#لینو#چانگبین#هیونجین#هان#فیلیکس#سونگمین#جونگین
_مشکلی پیش اومده شما کی هستین؟
+خانوم.. راستش کسی توی ساختمون که ما باهاش کار داریم
_کار ؟ متاسفم اقایون اینجا یه بیمارستان روانیه و بیشتر از چندین سال که هیچکس به افراد داخل ساختمون سر نزده
یکم مشکوک شدم معلوم بود میخواست بپیچون با نگاهم به هان و لینو علامت دادم و اسلحه از پشتم در اوردم و یکم عقب رفتم
+خب.... پس یعنی میگید الان نمیتونیم وارد ساختمون بشیم ؟
_متاسفم اقا همینطوره، بهتر همکاری کنید وگرنه با هاتون برخورد میشه
زن فهمید که بهش پیله کردیم و میدونیم چه خبره به چندتا مرد پشت سرش با نگاهش علامت میداد
+و اگر.... بریم چی؟
این گفتم که یهو پنج نفر شروع به شلیک کردن اسلحم در اوردم سریع بهشون شلیک کردم و خوابیدم رو زمین و جاخالی دادم عوضیا ، نیروهای تیم که پشتمون داشتن با ماشین جدا حرکت میکردن بالاخره رسیدن و اون عوضیا تیر اندازیشون قطع شد
_قربان حالتون خوبه؟
+خوبم مهم نیست
بلند شدم و وارد ساختمون شدم که دیدم فضای این ساختمون درست مثل بیمارستان بود.. همون اجوما برگشت و گفت
_دیدین گفتم اینجا فقط تیمارستان
با عصبانیت بهش نگاه کردم مشخص داشت گولم میزد فکر کرده بود من احمقم؟ با پسرا پخش شدیم همه جا گشتیم یکی از اتاق باز کردم هیچکس توش نبود خواستم بیام بیرون که شک کردم.. سمت دیوار رفتم و با لگد زدن به دیوار دیوارش آنقدر نازک بود که شروع به شکستن کرد و یه اتاق مخفی پشتش نمایان شده
+عوضیااا
وارد شدم و همه جا گشتم
+یوری؟؟ هه اینن؟
کسی جواب نداد به گشتن ادامه دادم
هه این ویو:
#استری_کیدز #سناریو#تک_پارتی#فیکیشن#چان#لینو#چانگبین#هیونجین#هان#فیلیکس#سونگمین#جونگین
- ۲.۱k
- ۱۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط